زندگینامه

به نام خالق هستی بخش

حقیر عاصی و امیدوار به فضل الهی در بیست و ششم ف روردین ماه سال 1338 در خانواده ای مذهبی و معتقد به اسلام ناب محمدی (ص) پا به عرصه حیات گذاشتم و هفتمین فرزند خانواده ده نفره بودم که قبل از بنده 4 برادر و دو خواهر در این خانواده که از نظر اقتصادی در شرایط متوسط رو به پایین جامعه آن روز بودند به جمعیت کشور عزیزمان افزوده شده بودند و بعد از بنده نیز خواهری به جمع خانواده اضافه گردید.

شغل مرحوم پدرم حاج محمد رضا مهرشاد”دم سازی” (وسیله ای که در آهنگری ها جهت دمیدن در آتش ) بود که شغلی بسیار سخت و کم درآمد بود و پس از ورود کوره های برقی مُهر پایانی بر این شغل زده شده و ایشان به شغل فنر سازی در مغازه برادر بزرگم و پس از آن بصورت مستقل اسباب امرار معاش خانواده را تأمین می نمودند که این پدر گرانقدر تا آخرین روزهای عمر به رغم ضعف جسمی با همکاری برادر دومم این شغل را ادامه می دادند و در اوایل سال 1388 در آستانه نود سالگی پس از حدود یک ماه بستری شدن در بیمارستان و منزل ، نور پر فروغش خاموش و درجوار رحمت الهی روحش آرام گرفت .مادرم نیز که بانوی متدین و زحمتکشی بود در طول زندگی 80 ساله خود برای آسایش اهل خانه و کمک به معیشت خانواده تلاش های بسیاری داشت و علاوه بر خانه داری و تربیت 8 فرزند در بخشی از عمر خود با دوخت لباس برای یک خیاط، پدرم را برای تأمین هزینه ها کمک می کرد . این مادر صبور و زحمتکش نیز پس از تحمل سالها بیماری و بستری شدن بعد از فوت پدرم در خردادماه سال 1392 دعوت حق را لبیک و در محضر عدل الهی به پاس صداقت ها و تلاش ها، اجر مادرانه خود را با آرامش روحش و ان شاءالله حشر وی در جوار بی بی دوعالم و ائمه معصومین علیهمالسلامدریافت نمود.

در حال حاضر دو تن از برادرانم به شغل آزاد اشتغال داشته و دو تن دیگر بازنشسته بهداشت ، درمان و آموزش و پرورش هستند و هر سه خواهرم خانه دار هستند.

در سال 1361 بعد از دوران خدمت ازدواج نمودم و خداوند متعال دو فرزند دختر و یک پسر به جمع خانواده صمیمی ما عنایت فرمود که هرکدام از ایشان برایم عطیه ای الهی ست که بخاطر وجودشان خداوند منان را شاکرم و از محضر حضرت ربوبی سلامت دین ، روح و جسم ایشان را برای خدمتگزاری به اسلام ناب محمدی (ص) و ترویج فرهنگ علوی خواستارم.هم اکنون هر سه ایشان ازدواج نموده و بنده و همسرم مجدداً زندگی دو نفره را تجربه می کنیم.

 

دوران تحصیل

دوران ابتدایی خود را در زادگاهم شهر اصفهان در مدرسه صحت سپری نمودم و دوره متوسطه را در مدرسه فرهنگ و هنرستان امیرکبیر فعلی (کوروش سابق) طی کردم.در سال 56 ضمن شرکت در کنکور سراسری با کسب رتبه نسبتاً خوبی در انستیتو تکنولوژی اصفهان مشغول به تحصیل شدم و در سال 1358 با توفیق الهی فارغ التحصیل رشته مکانیک در دوره کاردانی شدم.همزمان با دوران دانشجوئی بود که همراه امت بپاخواسته علیه رژیم سفاک پهلوی در اجتماعات و راهپیمایی ها شرکت می نمودم . خداوند متعال به برکت خانواده مذهبی که نصیبم نموده بود از هفت سالگی در جلسات پرسش و پاسخ های مذهبی که توسط مرحوم آیت اله سید علاءالدین مدرس در مسجد محل زندگیمان تشکیل می شد شرکت می نمودم که باعث تقویت بنیان های اعتقادیم گردید و به دلیل حضور در محلی که خانه مسکونی مرحوم آیت اله شهید شمس آبادی بود رفت و آمد روحانیون در این محل علاقه حقیر را به این قشر عزیز بیشتر نمود و در راهپیمایی ها برعلیه رژیم شاه سعی می نمودم بیشتر با این عزیزان همراه باشم.

همزمان با پیروزی انقلاب مقدس اسلامی به رهبری امام امت جهان اسلام حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (ره) و با هدف گسترش فرهنگ اسلامی به اتفاق جمعی از دوستان دانشجو و مشاغل آزاد در مسجد الرحیم (خیابان طالقانی) اصفهان پایگاه فرهنگی عظیمی را راه اندازی و آموزش های لازم عقیدتی ، سیاسی ، ورزشی و مقاطع مختلف تحصیلی به حدود سه هزار نفر ارائه نمودیم که در آن مقطع به لطف الهی و نفس گرم امام تأثیر بسیار مثبتی را داشت.

در اردیبهشت ماه سال 1359 جهت انجام خدمت زیر پرچم اعزام شده و دوره آموزشی را در پادگان 01 کادر تهران و دو ماه آموزش تخصصی را در پادگان زرهی شیراز سپری نمودم و بعد از طی نمودن این دوران با توجه به توطئه های ضد انقلاب در استان کردستان بصورت داوطلبانه به اتفاق دوست عزیزم شهید محسن نبوی ( ایشان پس از دوران سربازی به منطقه جنوب بصورت بسیجی عازم و در یکی از عملیات ها مجروح و در ادامه درمان در بیمارستان به فیض شهادت رسیدند)عازم کردستان و لشکر 28 سنندج  گردیدم.(در این زمان هنوز جنگ تحمیلی آغاز نشده بود)

دوران خدمت سربازی که در پادگان مریوان تا اردیبهشت سال ۱۳۶۱ ادامه داشت ،خود بحث جداگانه ای را می طلبد بعد از انقضاء خدمت سربازی بنا بر توصیه دوستان و ضرورت حضور نیروها در کردستان برای ادامه خدمت در همان استان ماندم و بنا به پیشنهاد استاندار وقت (جناب آقای محمد حسن اصغر نیا) سرپرستی بهزیستی استان را پذیرفتم و تا سال 1368 این مسئولیت ادامه داشت (در فصلی دیگر ان شاالله خاطرات آن دوران را خواهم نوشت)در این ایام به امور متفرقه دیگری هم که نیاز بود می پرداختم من جمله معاونت اداری و مالی سازمان تبلیغات اسلامی استان ، همکاری با عقیدتی – سیاسی لشکر 28 و …) و در کل این ایام بعنوان یک نیروی بسیجی که از افتخارات دوران زندگیم می باشد بعنوان یک سرباز در خدمت جبهه و جنگ بودم و ان شالله این افتخار را تا آخر عمر بتوانم حفظ نمایم.

بعد از استعفاء از سمت مدیر کلی بهزیستی کردستان به مدت 6 ماه بعنوان معاون دفتر رئیس محترم سازمان بهزیستی کشور فعالیت نمودم و پس از آن به مدیریت بهزیستی استان کهگیلویه وبویراحمد منصو ب و پس از پنج سال خدمت در این استان به مدت 4 سال به مدیریت بهزیستی استان مرکزی و از آنجا به مدت سه سال مسئولیت بهزیستی استان چهار محال و بختیاری به عهده ام گذاشته شد که در سال 1381 بنا به مشکلاتی که فی مابین بنده و نماینده وقت مجلس شورای اسلامی (نماینده اردل و فارسان) عارض شد با پیگیری های مصرانه از رئیس وقت سازمان بهزیستی کشور ، (جناب آقای دکتر محمدرضا راه چمنی) درخواست استعفا از سمت مدیریت نمودم و بنا به شرایط خاص و دعوت مدیرعامل محترم مخابرات اصفهان ( جناب آقای مهندس علی نادیپور) به مخابرات اصفهان منتقل و پس از 22 سال دوری از زادگاهم به اصفهان برگشتم و بعنوان مدیرامور اداری مخابرات این استان مشغول گردیدم که عمر این حضور بیش از 5 سال به طور نینجامید و مجدداً توفیق خدمتگزاری در کردستان بنا به دعوت برادر عزیزم جناب آقای اسماعیل نجار استاندار کردستان حاصل گردید و از سال 1386 تا 1389 بعنوان معاون توسعه مدیریت و منابع انسانی استانداری انجام وظیفه نمودم و به دنبال انتصاب جناب آقای نجار به استانداری کرمان با فاصله زمانی سه ماهه مجدداً به ایشان پیوستم و تا بهمن ماه سال 92 در سمت معاون توسعه مدیریت و منابع انسانی اشتغال داشتم و پس از آن بازنشسته گردیدم و از خرداد ماه سال 93 مجددا به صورت قراردادی به سازمان مدیریت بحران کشور پیوستم و همکار جناب آقای نجار گردیدم و این همکاری تا کنون (شهریور ماه 95) ادامه دارد.

لازم به توضیح است که در همه این گشت و گذار ها توفیق کسب تجارب خوبی نصیبم شد که امیدوارم مجال ثبت آن فراهم آید، باشد که برای سایرین مفید فایده واقع گردد.

اضافه می نمایم در مدت زمانی که بعنوان مدیرکل بهزیستی استان کردستان انجام وظیفه می نمودم به مدت چهار ماه بصورت همزمان سرپرستی بهزیستی استان کرمانشاه را نیز به عهده داشتم و در همه این دوران تمام تلاش خود را بکار بستم تا بتوانم سربازی فداکار برای نظام مقدس جمهوری اسلامی باشم و در دوران زعامت و رهبری حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری خلف صالح آن یار سفر کرده ، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای (زید عزه) مراتب تبعیت محض خود را اعلام داشته و سعی نموده ام در عمل نیز اثبات نمایم که امیدوارم خداوند متعال به شأن و منزلت این دو خورشید تابناک در بارگاه ربوبی اش لحظه به لحظه بیفزاید و بصیرتمان را برای فهم کلام و راه آنان که بدون هیچگونه تردیدی راه انبیاء و اولیاء الهی و ترویج فرهنگ نبوی و علوی است افزایش یابد.